به نام دلهای پاک


یه لباس سفیدکش دار

یه ماهه که چشم به راته

توی آسایشگاه سرد

توی فکرعاشقاته

توبا کفشای سیاهت

کت و شلوارونگاهت

که همش خشکه و سرده

میری پیش دل !که درده

***

تو حیات تیمارستان

یه عروس ماهی نشسته

روسریشو در آورده

موهاش! رنگ زشته زرده

یه لباس خاب به تنش هست

رد شکلاتش که روش هست

ابروهاشو بد برداشته

یکیشو نصفه گذاشته

***

تو با کادیلاک آبی

همیشه میای سراغش

حرفای تازه نداری

رک و راست بده جوابش؟

اگه چه مهری نداری

روشن میشه اون چراغش

تو دیگه حاضر نیستی که

نگذری از اون که خسته اس

اون که خسته ی شکستس

و فقط دل به تو بسته اس

دلی رو که تو شکستی

بعد نشستی

تمومش رو پینه بستی

موهاشو سفید کردی

بعد میگی که یه همدردی!

دستای اون رد تیغه

خاطراتی از شب و خون

آخر صداش یه جیغه

تو بریدی از گلوش نون

تو بریدی از گلوش نون

تو که اونو پیر کردی

نورچشاشو تیر کردی

چقده آروم میگیره

وقتی که تو رو میبینه

دل پرستاراش خونه

این یه ماه تو دیونه خونه

حالا اون به تو میخنده

دل به قول تو میبنده

موهاشو رنگ کرده امروز

میگه که ببین ...!

قشنگه...!

دستو رو دلش میذاره

تا,که زخم پنهون بمونه

میگه که هنوز میخامت

بغلم کن ای دیونه . . .

دور لبهاش, خوب کثیفه

از شکلاتایی که خورده

توی مشتش بیشترش هست

واسه تو مونده نخورده,

اون تو رو بغل میکنه

فشار میده لمس میکنه

سرشو پشتت میذاره

جف دستاشو ول میکنه.

تو داری با دو تا چشمات

رد دستاشو میپایی

که یه وقت کثیف نشه اون

کت و شلوار اروپایی

***

وقتی تو از اونجا میری

اون چشاشو به تو میدوزه

تو قدم که برمیداری

اون همش داره میسوزه

وایستاده تو رو میبینه

پیش کی میری ...؟

میدونه...!

ناخوناشو با دندوناش

داره تیکه تیکه میکنه

ناخنا پر خون شد ه

اون تو فکر تنها شدن

مثل یه عروس ما هی که

سرشو به تنگی میکو به

همه دور شو میگیر ن

اون میگه نرو میمیرم

اون تو فکر نامردیات

که هنو ز ادامه داره

میری پیش اون یکی که

خوشگله و تو رو داره

‍‍

امین اسکندری تابستان 91