مهدی کریمی

پرسه

از این خونه یک شهر عاشق شده ، از این تخت، گلدون، قلم ،پنجره

از این صندلی ،ساعت و آینه ، همین حرف هایی که پشت دره 



میون شب و بهت و کابوس و دود ، چی این خونه رو این همه گرم کرد؟


تویی که نشستی ، کنج اتاق؟ منی که بهم، داره بر میخوره ؟


یه چیزی توی خونمون هست که، از این شکل دیوار محکم تره

نه میزاره تو بگذری از دلم، نه میزاره پاهام جایی بره


سکوت قشنگی توی ساعته، همین لحظه هایی که تو با منی

نه اینجا یه عمره که تقویم نیست، واسه عشق تاریخ شرم آوره


شاید سخت بوده همیشه،هنوز ، که به سوگ و سرما و شب تن ندیم

ولی ساده بودیم و ساده گذشت ،آخه زندگی ساده زیباتره


بزار کوچه از سارها پر بشه ،همه برگ ها ،شاخه ها زرد شن

من و خاطرات و تو و خنده هات ، مگه میشه پاییز بد بگذره


اگه پشت آرامشت حرف هست، اگه ابریه اسمونه دلم

تب زندگی جرعه ی آخره ، یه کم تلخ تر باشه گیراتره


بیا خیره شیم توی چشمای هم ،ببینیم کدوم خسته میشه آز عشق

توبردی ، ولی اشک چشمامو بست، آ خه فکر دیروز درد آوره


تو این خونه خورشید ابری شده ، همین عکس تو با نوار سیاه

نفسهام معنای این فاصله ست، ولی قلب من سخت خوش باوره

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد