شعر ارسالی از: یوسف خوشیدی
-------------------
بین پلنگ و ماه یقینا طناب نیست
بینِ پَلَنگ و ماه یَقیناً طناب، نیست
دستم نمی رسد به شما این عذاب نیست؟!
دیشب، پیاله ی دَهَنَت را مَحَک زدم
هی پیک، پُشتِ پیک، اَثری از شراب نیست
خانم !خودت بگو به چه جُرمی رَها شدم
عکسم چرا مُچاله شده ، توی قاب نیست
روزی هزار دفعه مرا می کُشی و باز
لبخند می زنی که از اوّل حساب نیست
نِفرین نمی کنم، به تو وابسته ام ولی
ظُلمی که می کُنی به خدا، بی جواب نیست
این جاده های مِه زده یعنی که دورشو
یعنی رسیدنم به شما جز سَراب نیست.